دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 15991
تعداد نوشته ها : 12
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
مي گويد..............

مي گويد دير آمده ام...

 

مرا محكوم كرد كه پشت در بمانم...!

 

اما نمي دانست اين دل شكسته ام

 

ديگر از اين بيشتر نميشكند....

 

نمي دانست كه تا بي نهايت دلم

 

سياه است.....

 

نمي دانست كه با اين زمزمه هاي

 

تلخ دوست داشتنم كم نميشود

 

هنوز به اينگونه منتظر ماندن عادت

 

نكرده ام.......

 

هنوز به سرماي حوالي قلبش عادت

 

نكرده ام......

 

اما خيالي نيست...

 

من اينجا از تنهايي يخ ميزنم

 

و با تمام دل شكسته ام قلبش را

 

به آغوش ميكشم

توراميخواهم...

مي خواهم امشب از ماه قول بگيرم كه هر وقت دلم برايت تنگ شد

 در دايره حضورش تو را به من نشان دهد

 مي خواهم امشب با رازقي ها عهد ببندم

 هر وقت دلم هواي تو را كرد

 عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت كنند

 مي خواهم امشب با درياي خاطره ها قرار بگذارم

كه هروقت امواج پر تلاطم يادها خواستند قايق احساس مرا بشكنند

 دست اميد و آرزوي تو مرا نجات دهد

 مي خواهم امشب با تمام قلب هايي كه احساس مرا مي فهمند و مي شنوند

 پيمان ببندم كه هر وقت صداي قلب بي قرار م را هم شنيدند

 عشقم را سوار بر ضربانهاي بي تابي به تو برسانند....

سرگذشت...........

يه عمر همه دنيا رو گشتم

به دنبال يه عشق صادقونه

يه عشقي كه بسازه دل رو از ما

بشه تنها چراغ توي خونه

يه عمر پي عشق بي حوس دويدم

بدنبال يه عشق بي بهونه 

 يه عشقي كه بشه مرهم زخمام 

 نشه بد تر نمك رو زخم كهنه

تو شبهايي كه جاي دست پر مهر

چيزي به جز يه دنيا اشك نديدم

يكي اومد كه دوست داشتن مي فهميد

منو از اون من خسته جدا كرد

يكي اومد كه با احساس پاكش

تموم زخمامو يهو دوا كرد

تو وقتي كه همه تنهام گذاشتن

با لبخندش منو از من جدا كرد

براي عاشقي عشقمو دادم

 خيال كردم فقط عشقه  مي مونه

ولي جاي تموم اون همه عشق

واسم موندش فقط . بغض شبونه

 براي عاشقي . ما كم نذاشتيم 

اينو خودش هم خوب ميدونه

با اينكه دلم رو همه شكستن

ميخونم باز هنوزم عاشقونه

 ميخونم با خودم ديگه بريدم 

 ديگه به آخر جاده رسيدم

روايت عشقت

حديث عشق تو را در ازل سروده خدا

                              به نام حضرت چشمت غزل سروده خدا

به راويان تو در هر كرانه عيدي داد

                                        براي گفتن تو در ترانه بيتي داد

و بيت بيت تورا دسته كرد با مويت

                                           تمام شعر تبرك شد از بويت

بچرخ ،رقص قلم در ميان دست تو است

                        تمام صفحه ي امشب خراب و مست تو است

ورق زدي به قناري شبي كه جاري بود

                                       نويد هر قدمت رستن بهاري بود

سرود و نغمه ي تو قطعه قطعه شد آواز

                                       شبيه قصه ي آوازي الهه ي ناز

خدا سرود تورا راوي تو من بودم

                                     براي خواندن اين شعر از تو ممنونم

(( دوستت دارم ))

 

( د ) : داشتن تو ، حتي براي لحظه اي ، به تمام عمر بي كسي ام مي ارزد . همچون ديوانه اي كه لحظه اي داشتن را در تمام روياهايش باور مي كند .

 

( و ) : وابسته ي تپش هاي قلب عاشقت هستم كه به روح ساكن من حيات مي بخشد .

 

( س ) : سرسپرده ي برق نگاه توام ، لحظه اي كه مرا در آغوش گرمت ميهمان كني .

 

( ت ) : تك ستاره ي شبهاي بي فانوسم شدي روزي كه از خدا تكه اي نور طلب كردم . 

 

( ت ) : تپش هاي قلبم در گرو عشق توست كه در رگهاي زندگيم جاريست .

 

( د ) : دوري از تو را باور ندارم ، حتي در رويا ، كه من ذره اي از وجود عاشقت گشته ام .

 

( ا ) : آرام دل بيقرار و عاشقم در چشمان روشن تو موج مي زند ، وقتي به درياي نا آرام اشكهايم مي نگري .

 

( ر ) : راز مرگ دلتنگي هايم ، روزيست كه دستان گرم تو پناه دستان سرد و بي نصيبم باشد .

 

( م ) : مهتاب مي سوزد ، تا ابد ، در آتش عشقت . كه درد را به جان خريده است در بازار عاشقي .

نه نه نه !

نه نه نه  !


 اين هزار مرتبه گفتم نه


 ديگر توان نمانده

توانايي در بند بند من از تاب رفته است


 شب با تمام وحشت خود خواب رفته است


و در تمام اين شب تاريك


تاريك چون تفاهم من با تو


انسان افسانه مكرر اندوه و رنج را تكرار مي كند

 


 گفتي 


 اميدهاست


 در نا اميد بودن من


 اما


 اين ابر تيره را نم باران نبود و نيست

 


انسان به جاي آب حرم سراب سوخته مي نوشد


گلهاي نو شكفته


 اين لاله هاي سرخ


گل نيست


 خون رسته ز خاك است


 باور كن اعتماد از قلبهاي كال بار رحيل بسته


 و مهرباني ما را خشم و تنفر افزون


 از ياد برده است


 باورنمي كني ؟


كه حس پك عاطفه در سينه مرده است

گله اي نيست.............
گفتي كه مرا دوست نداري گله اي نيست


بين من و عشق تو ولي فاصله اي نيست


گفتم كه كمي صبر كن و گوش به من كن


گفتي كه نه بايد بروم حوصله اي نيست


پرواز عجب عادت خوبيست ولي حيف


تو رفتي و ديگر اثر از چلچله اي نيست


گفتي كه كمي فكر خودم باشم و آن وقت


جز عشق تو در خاطر من مشغلهاي نيست


رفتي تو خدا پشت و پناهت به سلامت


بگذار بسوزند دل من مساله اي نيست

يلي سخته.................

به نام كسي كه جدايي رو آفريد تا قدر باهم بودنو بدونيم.

خيلي سخته بعد از چند سال تازه بفهمي كه دوست داشتنش دروغ

 بوده ولي بازم بهت بگه دوست دارم. خيلي سخته طعم واقعي مرگو

 بچشي ولي صبح كه چشماتو باز ميكني ببيني بازم نمرديو يه روزديگه

 رو بايد بازم با خاطره هاش شروع كني, ولي اون ديگه پيشت نيست,

 پيشت نيست ولي انگار هر لحظه كنارت ولي تو پيش اون بوديو

 هيچوقت نديدت, اين مثل اون ميمونه, تو رو گريه بندازه تو اونوبخندوني

 ولي اون يكي ديگه رو خوشحال كنه. خيلي سخته بهت بگه دوست

 دارم ولي نميخوامت, ميگن با يادش بايد زندگي كني ولي تا كي

 خوابشو ببيني, ميگن نااميد نشو آخه درد نااميدي رو نكشيدن چون

 نااميدي و تنهايي و گريه تنهاهديه هايي بوده كه اون بهت داده ولي تو

تموم زندگيتو بهش دادي. خيلي سخته بهش دل ببنديو دلتو بشكونه,

 تو هم ميتونستي دلشو بشكوني ولي اينكارو نكردي چون خيلي

 دوسش داشتي. خيلي سخته بزرگترين آرزوت مرگ باشه ولي اون

 بتونه با يار تازه رسيدش خيلي راحت زندگي كنه بعد كل ثروتت كه

 عشقت بوده با كاخ آرزوهاتو يكجا خراب كنه, اونوقت زير آوار بي مهري

 و تنهايي از فقر محبت و دوست داشتن تا آخر عمر بشيني و زار زار

 گريه كني. خيلي سخته آرزوت كسي باشه كه از اين و اون بشنوي

 براش هيچ اهميتي نداشتي, حالا ديگه آرزوي نبودنتو ميكنه. خيلي

 سخته وقتي يادت مياد كه حتي با شنيدن اسمش اونقدر خوشحال

 ميشدي كه دوست داشتي داد بزني ولي حالا با ديدنشم چيزي جز

 عذاب نصيبت نميشه چون اون ديگه واسه تو نيست. خيلي سخته بعد

 از چند وقت كه ميبينيش اشك تو چشمات حلقه بزنه ولي اشكات

 فقط واسه خودت مهم باشند. خيلي سخته جرات هر كاري رو داشته

 باشي به اميد اينكه كوه پشتته ولي وقتي يرگردي و پشتتو نگاه كني

 ببيني يه عمر پشتت به دره بوده, حالا اون ديگه عشقش يه نفر ديگه

 هست اصلا تو براش مهم نيستي, اصلا رسم بازيه قايم موشك زمونه

 اينه, تو چشم ميذاري و من قايم ميشم ولي تو يكي ديگه رو پيدا

 ميكني.

آن روز خواهد آمد...

من حتم دارم

سرانجام روزي مهرباني

در برابر نگاه بي عاطفه ات كم خواهد آورد

روزي كه تنها مامن من

آغوش اشك خواهد بود

وبراي سرودن ترانه

نيازي به نگاه سرشار از دلواپسي نيست

روزي كه تنها دغدغه من نگاه خسته وبي پناه مسافريست

كه سالهاست ازسفربرگشته

آن روز خواهد آمد

حتي اگر من نباشم...!

تقويم بي بهارم...

كسي آن سوي ديوار دلتنگي هايم گوش ايستاده

تا براي بهانه اي كه تقويمم را بي بهار كرد ترانه بسرايد

اما...چه بهانه اي

وسيع تر از تو و نگاه بي تفاوت وسكوتي بي نهايت

براي ابدي شدن زمستان قلبم؟

پي نوشت ۱:

كجاست قيصر شعر ايران كه باز هم برايمان بنويسد كه:

"از تمام رمز وراز هاي ع ش ق

جز همين سه حرف چيزي سرم نميشود...

ولي...راستي....دلم كه ميشود!"

پي نوشت ۲:

گاهي ما را چه ميشود

كه تمام روياي ما كسي ميشود...كه ما تمام روياي او نيستيم؟

X